روستای چاه‌کور

مجله خبری آنلاین روستای چاه‌کور
روستای چاه‌کور

ایـنـجـــــــــا یـــک روســـتـــاســـــت ؛
اما دلی دارد به وسعت بزرگترین شهر این ســرزمین، با مــردمانی همــرنگ ایمـان و تلاش که فـرهنگ را در نهـاد خود بومی کرده اند؛ کوچه های ما با عطـر دل انگیز 5 کبوتر خونین بال دفاع مقـدس رنگ و بوی عاشـقی به خـود گـرفته است، اینجا چاه‌کور است و طلیعه حماسه و ایثار روزهای جنگ و دفاع، از جوانان دیروزش برای خود نام پر افتخــاری به ارمغـــان آورده است. اینجا روسـتای مـن است و برای بالندگی هــــزار عــرصه دارد، عـطر دل انگــیز بهارانش را نوازشگر مشام خسته هر رهگذر می بینم و تابندگی خورشیدش را مُهر تأیید کوشندگی مردمان مؤمن، تلاشـگر و مهـربانش. اینجا چاه‌کور؛ قلـب گـرم و تپنده ای از جـنـوب فــارس؛ ســــرای مـن اسـت ...

استان فارس، شهرستان لامرد، بخش علامرودشت، روستای چاه‌کور

امیدواریم که درعصر ارتباطات با استفاده مناسب از وسایل ارتباط جمعی و هم اندیشی همه ی مردم فهیم و متحد روستای چاه‌کور بتوانیم در جهت توسعه فرهنگی و رفع معضلات اجتماعی گامی عملی برداریم.

http://bayanbox.ir/view/3652106442899597265/telegram-chahkowr-social.png http://bayanbox.ir/view/4761383935145554184/aparat-chahkowr-social.png http://bayanbox.ir/view/6927517643976874374/instagram-chahkowr-social.png

امروز : جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۵۹ ب.ظ

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد ...

پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ق.ظ

تمثال شهدای جاویدالاثر روستای چاه کور ؛ به بهانه استقبال از شهدای گمنام

وعده ما : فردا (جمعه) عصر 8 مرداد 95، ساعت 18، ورودی خیابان شهید یوسف میر

منتظر حضورتان هستیم.

http://bayanbox.ir/view/8997211337077782279/photo-2016-07-29-03-02-37.jpg

  • علیرضا زارعی

شهید گمنام سلام، وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا گرفت ...

http://bayanbox.ir/view/7522634432217341955/estaghbal-az-karevan-shahedan-basir-1394-1.jpg

  • علیرضا زارعی

یکی بود به اسم شهید

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۵ ب.ظ

گذری به زندگانی پر برکت دانش آموز شهید محمد زارعی ؛ به بهانه 13 آبان، روز دانش آموز

Rouze Daneshamouz

شهید محمد زارعی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه چاه کور گذرانده و سپس جهت ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به روستای فتح آباد از توابع شهرستان قیر وکارزین عزیمت نمودند. ایشـان پایه اول راهنمـایی را در این روستا گذرانده و جهت تحصیل در پایه دوم راهنمایی به مدرسه امام سجاد (ع) علامـرودشت برگشتند. پس از پشت سـر گذاشتن پایه دوم راهنمایی، به دلیل شـوق و علاقه ای که به شرکت در جنگ و دفاع و پیوستن خیل عظیم رزمندگان اسلام داشت، دو بار اقدام به رفتن به جبهه نمود. بار اول در تاریخ 66/6/17 به مدت 75 روز از طریق ستاد امداد و پشتیبانی شهرستان قیر و کارزین بود. دومین اعزام محمـد که در واقع آخرین سفر دنیایی وی و از طرفی شروع راهیابی این نوجوان به پله های آسمان بود در تاریخ 67/1/21 اتفاق افتاد. این مرحله از اعزام که 45 روز به طول انجامید در تاریخ 67/3/4 با افتخار آفرینی این قهـرمان در عملیات بیت المقدس 7 و در زمین مقدس شلمچه به پایان رسید تا دنیا بداند که نوجوانان ما در برهه ای از زمان، قاسم بن الحسن (ع) را الگوی شجاعت و غیرت خود کرده و علیه خصم بدمنش شوریده اند. چه بسیارند جوانان و نوجوانانی که علیرغم شیرینی زندگی و تعلقات دنیایی، احساس تکلیف کرده و دنیا را به قصد آخرت جا نهادند. نکته حائز اهمیت در مـورد دومین اعـزام ایشان این است که روزی پرسنل مدرسـه راهنمایی امام سجاد (ع) علامرودشت اعلام می دارند که قصد دارند از داوطلبین اعزام به جبهه در همان روز نام نویسی کرده و افراد را به جبهه بفرستند. ایشان به همراه دو نفر از دوستانشان ( ابراهیم میر و حسین اسدی) درنگ را جایز ندانسته و برای دفاع از میهنشان اعلام آمادگی می کنند. سپس از طریق مدرسه به سپاه رفته و از آنجا عازم جبهه می شوند. شهید زارعـی قبل از اعزام، وسایل مدرسه خود را به یکی از دوستانش داده تا به خانواده اش تحویل دهند. سپس می رود و برای همیشه ی تاریخ ، ما را شرمگین خود می کند ...

  • علیرضا زارعی

http://bayanbox.ir/view/1573666689288243497/Qaab-Shahid-Yousefmir.jpg

روز عروسی برادرم یوسف بود ، زمانی که به اصرار خانواده و بعضی از فامیل قبول کرد که دستش را حنا بگذاریم ؛ مرحوم پدرم تفنگش را آورد تا به میمنت و مبارکی این جشن ، اقدام به تیراندازی کند ، یوسف با مشاهده این صحنه بسیار نارحت گشت و از جایش بلند شد و خطاب به ما گفت : "جوان های ما دارند در جبهه های جنگ کشته می شوند ؛ آنگاه ما بیاییم عـروسی راه بیندازیم و حنا بگـذاریم و تیراندازی کنیم ؟” . به همین خاطـر رفت و دست هایش را شست . یادم می آید  همان روز عروسی ، مرحوم مادرم به همراه فامیل ها به منظور شادی روی سرش پول ریختند که پول آن زمـان سکـه های یک تومـانی و دو تومـانی بود . ما که آن زمان کوچک بودیم شـروع به جمع کردن پولها کردیم ، ایشان با دیدن این صحنه با اشاره به ما فهماند که پولها را به بچه یتیمی که در جمع ما بود بدهیم.

(خاطره ای از خواهر شهید بزرگوار یوسف میر)

  • علیرضا زارعی

خاطره ای از برادر بسیجی عباس زارعی (حسن)
پیرامون شهید محمد زارعی

http://bayanbox.ir/view/3068897942608663876/kh-az-mz.jpg

سلام ، بنده در دوران تحصیل و در مقطع راهنمایی با شهید محمـد زارعی در مدرسه امام سجاد (ع) چاه عینی درس می خواندیم و با هم رفیق صمیمی بودیم . بعد از اینکه به جبهه رفتیم نیز این رفاقت و صمیمیت ادامه داشت و ما در شلمچه و جزیره مجنون نیز با هم بودیم تا آنجا که در سال 1367 دوست خوبم - محمد - به شهادت رسید ...

من همیشه فکر می کردم عده ای از رزمندگان که در جبهه کشته شده اند ، شهید محسوب نمی شوند چون عقیده ام این بود که شهید باید ویژگی های خاص و بارزی نسبت به بقیه داشته باشد و انتظار داشتم که این ویژگی باید به چشم عـادی دیده شود . از آنجا که الفت و صمیمیت زیادی بین من و محمـد زارعی وجود داشت ، برایم غیرمنتظره بود که بخواهم وی را شهید خطاب کنم و ایشان را مخاطب آیه ای از قرآن بدانم که می فرماید : “شهدا زنده اند و نزد ما روزی داده می شوند”  ... !
آن روزها برای من غرق در حیرت و سردرگمی از این افکار سپری می شد و اتفاقاً آن ایام با روزهای غمگین رحلت پیر جماران - حضرت خمینی کبیر (ره) - مصادف شده بود . شبی که فردای آن چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینی (ره) بود در عالـم خواب دیدم که وارد حسینیه آقا امام جعفـرصادق (ع) چاه کور شده ام . در آن حال و در عالم رؤیا مشاهده کردم به جای مردم و اهـالی روستا عده ای از شهـدا و بسیجیانی که می شناختم داخل حسینیه حضور داشتند و همگی لباس بسیجی به تن داشتند و روی پیشانی هایشان سربند بسته بودند و همگی مشغول کشیدن پارچه سیاه داخل حسینیه و آماده کردن آنجا برای مراسم چهلم امام (ره) بودند . در همین حین نگاهم به شهید محمد زارعی افتاد ، یکباره در عالـم خواب همانند کسی که از مرده می ترسد فریاد زدم و خطاب به ایشان گفتم شـما که توی جبهه کشته شدی پس اینجا چکار می کنی ؟ گفت : من شهید شدم و شهدا زنده هستند ، می بینی که داریم برای مراسم چهلم امام خمینی (ره) مجلس آماده می کنیم . من در عالم نوجوانی خطاب به وی گفتم خوش به حال ما که زنده هستیم و نمردیم . محمد گفت : اگر جای ما را در بهشت می دیدی آرزو می کردی همان روز که از مادر متولد می شدی به اینجا می آمدی ...
آری دوستان ؛ این است مقام والای شهدا که خداوند منان در قرآن وعده داده است .

  • علیرضا زارعی